loading...
صرفا جهت دور همی!
deniz بازدید : 1 شنبه 08 تیر 1392 نظرات (0)

آنقدر  دلش  شکسته بود که اشک توی چشماش  همینطوری داشت حلقه میزد.

رفتم پیشش گفتم چی شده، با همون حالتی که  روی چرخ دستی  نشسته بود 

گفت دلم  گرفته  میگفت یه روز  عاشق بوده، میگفت خیلی ها دوسش داشتن...

نمیتونست زیادحرف بزنه آخه زبونش میگرفت شدیدن باهمون لحن وقتی داشتم

از پیشش میرفتم گفت تو رو خدا نرو وایسا یکم با من درد دل کن.  بغلش روی یه

صندلی چوبی نشستم.میگفت وقتی دم پنجره میشینه و گریه میکنه.............همه

بهش میگن دیوونه.میگفت آخه تقصیر من شد که رفت............((یارش و میگفت))

همون که یه مدت بهش عشق میورزید انگار چند سال بود ندیده بود ادامایی رو که با

یک نگاه عاشق میشن و بایک نگاه فارغ عشق براش معنای دیگه ای داشت ولی

مثله عاشقای امروزی نبود!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    به وبلاگم از 1تا20 چند میدی؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 22
  • کل نظرات : 17
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 14
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 14
  • بازدید ماه : 14
  • بازدید سال : 18
  • بازدید کلی : 656